وبلاگ شخصی مریم دارینی دلنوشته ها |
||||||||||||||||
جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : مریم
زندگی جاودانه است... ما برای لحظهای متوقف شدهایم تا با یکدیگر رو در رو شویم، و با هم ملاقات کنیم؛ به هم عشق بورزیم، و در سهم یکدیگر شریک باشیم. این لحظه بسیار ارزشمند و گرانبهاست. این یک توقف کوتاه در میان این سفر طولانی و ابدی است.
جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 17:43 :: نويسنده : مریم
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند، آرام.. بی صدا.. و تدریجی
جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : مریم
به تو که فکر میکنم
جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 17:34 :: نويسنده : مریم
این روزها بیشتر از همیشه به گوش دل ،قصه رفتن می خوانم اما انگار هر چه بیشتر می گویم، او کمتر گوش می کند و بیشتر هوای تو را می کند. دیگر نمیدانم چه کنم...؟ چگونه از بار این بغض کم کنم...؟ چه کنم که آنقدر در لحظه هایم جای تو خالی نباشد؟ ساده برایت بگویم : " این روزها در جمع من و این بغض بی قرار ، جای تو خالیست... "
امروز كه از خواب بيدار شدم از خودم پرسيدم : شنبه 23 آذر 1392برچسب:, :: 22:16 :: نويسنده : مریم
1- قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را ! 11-موفقيت براي اشخاص کم ظرفيت، مقدمه گستاخي است ..
جمعه 22 آذر 1392برچسب:, :: 20:2 :: نويسنده : مریم
ابرها به آسمان تکیه می کنند درختان به زمین و انسان ها به مهربانی هم مرد باش زمین به مرد بودنت نیاز داره .... مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ... مردونه گریه کن ، مردونه ببخش .... مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ... مردباش و هیچوقت نامردی نکن مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش . هرکسی با انجام کار خاصی میتونه شما را خوشحال کنه ولی فقط یک نفر خاص میتونه بدون انجام کاری شما را خوشحال کنه و من همه ی جهان را در پیراهن ِ گرم ِ تو خلاصه میکنم. از بچگی بهمون میگفتن از کسی نتـرس، فقـــط از خــــدا بتـرس در حالــی که باید می گفتن از همـــه بترس، به جــــــز خــــدا ...! از عجـــایـب عـشـــــق همـــــین بـس .... تـنهـــــــا همــــانی آرامـــت می کـــــند .... کـــــه دلـت را آتـــــش زده .... درقلبی که شاد میکنی درلبخندی که به لب می نشانی خدا با من است. خدا با توست خدایمان را آشکار کنیم... رسیدن آداب دارد. وقتی رسیدی باید بمانی، باید بسازی باید مدام یادت باشد که چه قدر زجر کشیدی تا رسیدی که آرزویت بوده برسی ... وقتی رسیدی باید حواست باشد تمام نشوی! بوی عشـــــــــــــقه ، که به بهشت هم بویی داده با دستهای خالی به دنیا آمده ایم و با دستهای خالی از دنیا خواهیم رفت نگران چیزهایی که آرامش را از تو میگیرند نباش ..!!
جمعه 22 آذر 1392برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : مریم
· اگه میخوای راحت باشی کمتر بدون و اگه میخوای خوشبخت باشی بیشتر بخون.
جمعه 22 آذر 1392برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : مریم
از فواید لبخند زدن
سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : مریم
اگر کسی تو را با تمام پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد کردن دلهايشان بکوش... که اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ... خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ... پس به راهت ادامه بده دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند ... تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز و جاودانه باش ارسالی از بهترین دوستم
سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : مریم
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدتهای زیادی است که به خانه ارسالی از بهترین دوستم
سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, :: 21:54 :: نويسنده : مریم
ساده که میشوی ارسالی از بهترین دوستم جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : مریم
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد... هوس بازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند... آنچه که هستی، هدیه خداوند است و آنچه که خواهی شد، هدیه تو به خداوند... پس بی نظیر باش. .. بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید... هر اندیشه ی شایسته ای، به چهره انسان زیبائی می بخشد... قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است. ..
جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : مریم
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بودو باید شخصا در کودکستان حضور می یافت همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد یکی دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سروقت حاضر شود یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند به همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم آسانسوری را از دست می دهم مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد با خودم فکر می کنم که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده استبچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید با چراغ قرمز روبرو می شوید عصبانی یا افسرده نشوید...بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست
جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 17:24 :: نويسنده : مریم
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ... در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما خوانندگان می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شوند حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.
جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 17:5 :: نويسنده : مریم
وقتی که قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان میشود، وقتی احساس میكنیم وقتی امیدها ته میكشد وقتی طاقتمان تمام میشود آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم آن وقت است كه تو را صدا میكنیم آن وقت است كه تو را آه میكشیم وقتی تو جواب میدهی، گره تك تك بغض هایمان را باز میكنی خواب هایمان را تعبیر میكنی، آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛ ناامیدی ها، همه امید میشوند جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 16:52 :: نويسنده : مریم
گاهی ، وقت خداحافظی از کســـی ارسالی از بهترین دوستم پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : مریم
عشق یک جوشش کور است عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، عشق طوفانی ومتلاطم است، عشق جنون است عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند، عشق یک فریب بزرگ و قوی است ، عشق در دریا غرق شدن است، عشق بینایی را میگیرد، عشق خشن است و شدید و ناپایدار، عشق همواره با شک آلوده است، ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم، عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند، عشق تملک معشوق است، عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند، در عشق رقیب منفور است، “هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند” دوست داشتن ایمان است و دکتر علی شریعتی
پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : مریم
پرسیدم … ، گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، پرسیدم، مهم این نیست که قشنگ باشی …، هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید، زلال باش … ، زلال باش …. ،
پروردگارا آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|